برادران یوسف وقتی میخواستندیوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد !
یهوداپرسید: چرا خندیدی ؟این جا که جای خنده نیست !
یوسف گفت : روزی در این فکر
بودم که چگونه کسی میتواندبه من اظهار دشمنی کند با وجود این که برادران
نیرومندی چون شما دارم !
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که
غیر از خدا تکیه گاهی نیست !
و این چاه نشینی امروز من تاوان تکیه دادن به خلق خداست !
حالا من و شما با این همه تذکر تکیه گاه زندگیممون رو کی قرار دادیم؟؟